ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

مهدی نژادهاشمی

بی‌سبب نیست زمین سینه‌ی پرپر دارد

به خدا چشم تو یک فاجعه در بر دارد

با نسیم سحری شعله نکش می‌ترسم
کلبه‌ی حوصله‌ی شهر ترک بردارد

گر چه از بودن با تو تن من می‌لرزد
فکر تو خواب و خیالی‌ست که در سر دارد

بوی خوش می‌وزد از سینه‌ی عطرآگینت
دل من میل به دروازه‌ی قمصر دارد

یا به آتش بکش و یا به دلم راه بده
کوچه‌ی چشم تو یک مشت ستمگر دارد

فاصله، درد عجیبی‌ست میان من و تو
عابری در قفس تنگ، کبوتر دارد

گر چه تشویش دل و دین مرا سوزانده
پدر عشق بسوزد... به تو باور دارد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد