ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

حسن صادقی‌پناه

و چای دغدغه‌ی عاشقانه ی خوبی‌ست
برای با تو نشستن بهانه‌ی خوبی‌ست

حیاطِ آب‌زده، تخت چوبی و من و تو
چه قدر بوسه، چه عطری، چه خانه‌ی خوبی‌ست

قبول کن به خدا خانه‌ی شما سارا
برای فاخته‌ها آشیانه‌ی خوبی‌ست

غروب اول آبان قشنگ خواهد بود
نسیم، نم‌نم باران، نشانه‌ی خوبی‌ست

بیا به کوچه که فردیس شاعری بکند
که چشم تو غزل عامیانه‌ی خوبی‌ست

کرج؟ سوار شو، آقا صدای ضبط اگر...
نخیر! کم نکن آقا! ترانه‌ی خوبی‌ست

صدای شعله‌ور گل‌نراقی و باران
فضای ملتهب و شاعرانه‌ی خوبی‌ست

مطابق نظر ماست هر چه می‌خواهیم
قبول کن که زمانه، زمانه‌ی خوبی‌ست

به خانه باز رسیدیم و چای می‌خواهم
برای بوسه گرفتن، بهانه‌ی خوبی‌ست

نظرات 1 + ارسال نظر
محمد دوشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 19:38

خجالت چیست غرقم کن تو در امواج چشمانت
چه قابل دارد این جانم که باشد باج چشمانت
تو چون فرمانده ی عشقی به چشمانت بگو آتش
بیفتم روی دستانت شوم آماج چشمانت
به دریا می بری من را که تا تشنه ترم سازی
برای دیگران نان می پزی با ساج چشمانت
و رنگ گونه ام بی تو همیشه رنگ پاییز است
به رویش مثل اولها، نشا کن کاج چشمانت
بهاری باش! با من مهربانی کن تو یادت هست
من از این مهربانی ها شدم محتاج چشمانت
اجازه می دهی یک گل فقط یک گل بچینم من
از آن لبهای میگونت و یا از تاج چشمانت
عزیزم راست می گویی خجالت می کشی از من
فقط بیگانه ای باید کند تاراج چشمانت
علی دولتیان

آرام و بی صدا دل من مُـــرد مثل برگ
آن را نسیم کاش نمی برد مثل برگ
از بس همیشه با همه کس صاف وساده بود
از سادگی خلاصه زمین خورد مثل برگ
یادت که هست تنگ غروبی نگاه تو
یک آتشی به دل زد و افسرد مثل برگ
آن روزهای سبز چه شد، یادشان بخیر
رفتی و باغ خاطره پژمرد مثل برگ
حیف از سرودها و غزلهای آتشین
افسوس زیر پای تو شد خرد مثل برگ
رفتی و پشت پنجره ها در سکوت شب
آرام و بی صدا دل من مرد مثل برگ
علی دولتیان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد