ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

محمد رسولی

عشق، رسوایی محض است که حاشا نشود
عاشقی با اگر و شاید و اما... نشود

شرط اول‌قدم آن است که مجنون باشیم
هر کسی دربه‌در خانه‌ی لیلا نشود

دیر اگر راه بیفتیم، به یوسف نرسیم
سر بازار که او منتظر ما نشود

لذت عشق به این حسِّ بلاتکلیفی‌ست
لطف تو شاملم آیا بشود... یا نشود؟

من فقط روبه‌روی گنبد تو خم شده‌ام
کمرم غیر در خانه‌ی تو... تا نشود

هر قَدَر باشد اگر دور ضریح تو شلوغ...
من ندیدم که بیاید کسی و... جا نشود

بین زوّار که باشم؛ کرمت بیش‌تر است
قطره هیچ است اگر وصل به دریا نشود

مرده را زنده کند خواب نسیم حرمت
کار اعجازِ شما با دم عیسا نشود

امن‌تر از حَرمت نیست، هم‌آن بهتر که...
کودک گمشده در صحن تو پیدا نشود

بهتر از این؟ که کسی لحظه‌ی پابوسی تو
نفس آخر خود را بکِشد... پا نشود

دردهایم به تو نزدیک‌ترم کرده طبیب
حرفم این است که یک وقت مداوا نشود

من دخیلِ دلِ خود را به تو طوری بستم
که به این راحتی آقا... گره‌اش وا نشود

بارها حاجتی آورده‌ام و هر بارش...
پاسخی آمده از سمت تو، الّا... نشود

امتحان کرده‌ام این را حَرمت، دیدم که...
هیچ چیزی قسم حضرت زهرا نشود

آخرش بی برو برگرد مرا خواهی کُشت
عاشقی با اگر و... شاید و... اما... نشود
نظرات 2 + ارسال نظر
مجتبا دوشنبه 30 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 00:23

این غزله محمد رسولیه

تشکر،
اصلاح شد.

باران جمعه 3 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 16:42 http://chatramon.blogfa.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد