ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

علی‌اکبر یاغی‌تبار

شاعر شهر شما ساحر نبود
مثل من در سوختن ماهر نبود

می‌سرود امٌا نه شعرِ آبدار
می‌نوشت امٌا نه یک چیز به کار

می‌سرود امٌا فقط از هیچ و پوچ
از نماندن در وطن از ننگ کوچ

می‌نوشت از چیزهایی که نگو
داد می‌زد بی‌خیال آبرو

بی‌خیال آبرو ای هم‌چراغ
اتفاقاً می‌نوشت از اتفاق

زندگی یعنی هم‌این چیزی که هست
بی‌لیاقت حرمت ِخون را شکست

شاعر شهر شما مزدور بود
جای او الحق که تویِ گور بود

می‌نوشت آواز یعنی عربده
مسجد و محراب یعنی بتکده

دوست یعنی یک سوال بی‌جواب
مهربانی می‌شود «نادان، بخواب!»

می‌نوشت آیینه، آهی بود و بس
آفرینش، اشتباهی بود و بس

می‌نوشت آدم، الاغی بیش نیست
هم‌چون‌این کفتر، کلاغی بیش نیست

در دل ِبی‌مصرفش داغی نبود
شاعر شهر شما یاغی نبود؟!
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد