ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

علی‌اکبر یاغی‌تبار

سخن از مرگ صدا رفت سکوت آوردم
واقعیت که عبث شد هَپَروت آوردم

من برای تو که در اوج حقیقیت بودی
شعری از دفتر آقای سکوت آوردم

تو به معراج رساندی غزل نابت را
من ولی تا بتوان گفت هبوط آورم

کاسه‌لیسی و رذالت که به بازار آمد
رفتم و یک دل بی باد و بروت آوردم

بعد از این‌که به هوای تو زمین‌گیر شدم
یک غزل غربتِ ضدّ ملکوت آوردم

منِ بی گور و کفن را چو به خاکش بردم
تخت و تابوتی از چوب بلوط آوردم

صحبت از صلح و صفا شد، غزلم را کشتم
سخن از مرگ صدا گشت، سکوت آوردم
نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 00:38

بعد از این‌که به (هوای) تو زمین‌گیر شدم
یک غزل غربتِ ضدّ ملکوت آوردم

من ِ بی گور و کفن را (چو) به خاکش بردم
تخت و تابوتی از چوب بلوط آوردم

ممنون
اصلاح شد.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 00:39

صحبت از صلح و صفا شد، غزلم را کشتم
سخن از مرگ صدا (گشت)، سکوت آوردم

ممنون
اصلاح شد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد