میخندی و لباس شب از شهر میدری
اینگونه در نظام جهان دست میبری
دامن خلیج، چهره خزر، مو هزار چم
در یک نگاه پنجرهای رو به کشوری
خواهان «پهلوی» شده این شهر... بلکه تو
برداری از هراس «رضا شاه»، روسری
باور نکردنیست پس از قرنها هنوز
چون دلبران دورهی سعدی، ستمگری
مویت سپاه موج و دلم قلعهای شنیست
جنگی نبوده است به این نابرابری
زیباترین لباس جهان است بر تنت
از تن اگر هر آن چه که داری، درآوری
«از هر چه بگذرم سخن دوست خوشتر است»
از دوست بگذرم... که تو از دوست بهتری