پایم از اینجا بریدهست و سرم جا مانده است
زخم تردیدی به روی باورم جا مانده است
کاملاً عاشق نخواهم شد از این پس بخشی از
روح من در عشقهای دیگرم جا مانده است
اینکه هر شعری که میگویم پریشان میشود
تار مویی از تو لای دفترم جا مانده است
آتش در زیر خاکستر کماکان آتش است
بخشی از چشم تو در خاکسترم جا مانده است
با خیالت شب که خوابیدم سحر دیدم عجب
طرح اندام تو روی بسترم جا مانده است
میروم تا از سر خود عکسبرداری کنم
تکههایی از صدایت در سرم جا مانده است