ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
آموختم پی خویش بی پا و سر بگردم
بی حرکتی برقصم، بی همسفر بگردم
در بی کلید هم در، وای از کلید بی در
در دست من کلیدیست تا دربهدر بگردم
گم کردهام سرم را، سردرگمم همیشه
بی سر نمیتوانم دنبال سر بگردم
من یک درخت بیتاب، تو با تبر همآغوش
بر پیکرم بزن تا دور تبر بگردم
دردم از استخوان نیست، من استخوان ِدردم
مرهم نمیدهندم عمری اگر بگردم
مجتبیٰ فرد
سهشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1393 ساعت 16:04