ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

مبین اردستانی

شادی عجیب نیست که با غم یکی شده‌ست
وقتی که کار خنجر و مرهم یکی شده‌ست

یک چشم سهم خنده و یک چشم نذر اشک
آری، دوباره عید و محرّم یکی شده‌ست

بر شاخِ سبز آتشِ نارنج مانده تا
باور کنی بهشت و جهنّم یکی شده‌ست

مثل دو خط که رمز تلاقی جدایی است
روز و شبم، تولّد و مرگم یکی شده‌ست

فرقی میان حیله‌ی گرگ و شغاد نیست
وقتی که چاهِ یوسف و رستم یکی شده‌ست

تنها نه شوکران و شکر، ها... نه عقل و عشق
در چشم من؛ که عالم و آدم یکی شده‌ست

عشق! ای دوای فاصله! درد است درد من
خوش‌حال از این نباش که دردم یکی شده‌ست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد