ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

مهدی جهان‌دار

و اسماعیل می‌دانست آن چاقو نمی‌برّد
که صیادی که من دیدم دل از آهو نمی‌برّد

کدامین بارگاه است این؟ کدامین خانقاه است این؟
که در این‌جا نفس از گفتن یاهو نمی‌برّد

دلا! دیوانگی کم نیست شاید عشق کم باشد
اگر زنجیرها را زور این بازو نمی‌برّد

چرا ناراحتی ای دوست از دست رفیقانت؟
که خنجر عادتش این است: رو در رو نمی‌برّد!

زلیخا را بگو نارنج‌هایش را نگه دارد
که دیگر نوبت عشق است و تیغ او نمی‌برّد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد