ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

مهرانه جندقی

شاعر تو را دید و به شعرش نور افتاد
از تاک خشکی خوشه‌ای انگور افتاد

بخت سیاه شعر من رنگ عسل شد
وقتی که رویش هاله‌ای از نور افتاد

«صیاد دریادیده وقت صید، این بار
مبهوت ماهی شد، خودش در تور افتاد

یک عمر افکار مرا درگیر خود کرد
سیبی که از یک شاخه، بی‌منظور افتاد

دوری، نمی‌دانم کجا... این شعر باشد
شاید گذارم بر دیاری دور افتاد...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد