ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

علی‌رضا قزوه

تا دیده‌ی دل واکردیم، دیدیم خدا پنهان نیست
تا تَرک تمنا کردیم، دیدیم قیامت با ماست

اصغر عظیمی‌مهر

مست اگر با دست خالی راهی می‌خانه است
احتمالاً در سرش یک فکر بی‌باکانه است

عقل دارم! –بیش‌تر از آن‌چه لازم داشتم-
هر که از دیوانگی دل می‌کَند، دیوانه است

پیش چشم آشنایان هر چه می‌خواهی بگو
سختی تحقیر پیش مردم بیگانه است

راه خود را کج کن و قدری از آن‌سوتر برو
هر کجا دیدی سری آرام روی شانه است


من نمی‌دانم چه سرّی دارد این‌که در دلم –
هر که مهمان می‌شود در حکم صاحبخانه است

این‌که در آغوش من بودی دلیلی ساده داشت:
گنج معمولاً میان خانه‌ای ویرانه است

محمد قهرمان

نمی‌کاهد اگر از عمر عاشق، وصل مهرویان
چرا از خنده‌ی گل، عمر، کم‌تر می‌کند شبنم؟

محمدتقی اکبری

گفتند که مُلک زال و دستان این‌جاست
دیدیم که قتل‌گاه ایشان این‌جاست

فریاد بزن هر آن چه خواهی، فریاد!
اقلیم کَران و شهر کوران این‌جاست

اصغر عظیمی‌مهر

زود می‌لرزد دلم! این قدر طنازی نکن
این چون‌این با چشم معصومت هوس‌بازی نکن
 
یک سوال ساده پرسیدم، جوابش ساده است
یا بگو «نه» یا که «آری»، قصه‌پردازی نکن
 
تا برای دلبری شیرین‌زبانی کافی است
وقت خود را بیش از این صرف زبان‌بازی نکن
 
حاصل یک عمر در یک لحظه ویران می‌شود
مثل سیل سرکشی خانه‌براندازی نکن
 
راه ناهموار و پایم لنگ و اسبم خسته است
در چون‌این وضعی تو دیگر سنگ‌اندازی نکن
 
«جان‌نثاری» حالت اغراق در دل‌دادگی‌ست
بعد از این دل‌خوش به این آمار جانبازی نکن
 
کی به خدمت می‌گمارد عاقلی، دیوانه را؟!
این جماعت را معاف از رنج سربازی نکن

امیر سهرابی

یک لحظه دلم خواست که پهلوی تو باشم
بی‌محکمه زندانی بازوی تو باشم

پیچیده به پای دل من پیچش مویت
تا باز زمین‌خورده‌ی گیسوی تو باشم

کم بودن اسپند در این شهر سبب شد
دلواپس رؤیت شدن روی تو باشم


طعم عسل عالی لب‌هات دلیلی‌ست
تا مشتری دائم کندوی تو باشم

تو نصف جهانی و همین عامل شُکر است
من رفتگری در پل خاجوی تو باشم

علی‌رضا قزوه

بهار از سمت دانایی، می‌آید با گل سوسن
سراپا چشم خواهد شد زمان، چشم زمین روشن

بهاری تازه می‌آید، پر از سوری پر از سنبل
پر از ریحان پر از نعنا، پر از ختمی و آویشن

پر از شب‌بو و سنبل طیب و عناب و زبان‌گنجشک
پر از کوکب پر از میخک، پر از لاله پر از لادن

بهاری تازه می‌آید به دستش لاله‌عباسی
گل شیپوری و نرگس شود پیراهن گلشن

قرنفل‌ها و مریم‌ها و زنبق‌ها و گل‌پرها
همه سر می‌نهند آهسته روی شانه‌های من

خداحافظ گل یخ، السلام ای رازقی، رعنا
سلام‌الله ای نسرین، سلام‌الله ای سوسن

فاضل نظری

بعد یک سال بهار آمده، می‌بینی که؟
باز تکرار به بار آمده، می‌بینی که؟
 
سبزی سجده‌ی ما را به لبی سرخ فروخت
عقل با عشق کنار آمده، می بینی که؟
 
آن که عمری به کمین بود، به دام افتاده
چشم آهو به شکار آمده، می‌بینی که؟
 
حمد هم از لب سرخ تو شنیدن دارد
گل سرخی به مزار آمده، می‌بینی که؟
 
غنچه‌ای مژده‌ی پژمردن خود را آورد
بعد یک سال بهار آمده، می‌بینی که؟