ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
تو که در چشمهایت میچمد آقامحمدخان
و میخندی و بوی زیره میگیرد شب کرمان
تو که در کابل گیسوت هی رودابه میرقصد
و شبها میگذاری سر به زانوی بلوچستان
تو که در امتداد پلکهایت مست میرقصند
زنان ایلیات دف به دست بومی سودان
تو تلفیق حماسه و تغزل در اساطیری
تو مثل عصمت بکر هلن در باور یونان
شکوه قصرهای بابلی، هخامنش چشمی
غرور زخمی کورش، درفش لشکر گرگان
برقص، آشفته کن، توران دامن را که بر گیرند
نگاه از اورشلیم، اسطورههای ملی ایران
زن اسطورهای حق داشت سعدی تا که بنویسد
«دو چشم مست میگونت ببُرد آرام هشیاران»
مجتبیٰ فرد
یکشنبه 31 فروردینماه سال 1393 ساعت 02:50