ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
شهرت شهرم اگر از بیستونش بوده است
جوهر شعر من از رنج و جنونش بوده است
شوکت دریا به موج و دولت باد از وزش
در مقابل، هیبت کوه از سکونش بوده است
برج و بارو گر چه در ظاهر، شکوه قلعههاست
اتکای قصر اغلب بر ستونش بوده است
هر کسی بر سیم آخر میزند فهمیده است
شور تار از پنجههای ذوالفنونش بوده است
هیچ چیز از رمز و راز آن نفهمید آخرش
هر کسی در عشق، فکر چند و چونش بوده است
چشم من چون کشتی نوح است، در آن پا گذار
جای بیرون منتها دریا درونش بوده است
مجتبیٰ فرد
یکشنبه 10 فروردینماه سال 1393 ساعت 03:28