ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

وحید پورداد

در این دوران نامردی و عصر بدگمان بودن
چه سودی می‌بری ای مهربان از مهربان بودن؟


چه سودی می‌بری وقتی که قدرت را نمی‌فهمند
و فرقی نیست پیش دشمنان یا دوستان بودن


تو مثل آن معمایی که ساده حل نخواهی شد
و من هم عاشق پیچیدگی چیستان بودن

برای من که فرش و عرش را یک جور می بینم
چه فرقی می‌کند دریا شدن با آسمان بودن؟

به من می‌گفت بابا: پهلوانان زنده می‌مانند
ولی مردند و حالا دور، دور قهرمان بودن

تو از من دور باش و شعرهایم را بخوان بانو
که دور از جان‌تان یک لحظه مثل شاعران بودن

که جمع شاعری و عاشقی یک تابع محض است
و حاصل می‌شود یک عمر منهای جوان بودن

سوالت را بگو، من مثل آن طفل دبستانم
که من را می‌کُشد دل‌شوره‌های امتحان بودن

و هر پنج‌شنبه «رازی» را به حمد و سوره می‌خوانم
چه حالی می‌دهد با شیشه و با استکان بودن

و بعد از آن دو نخ سیگار بهمن خوب می‌چسبد
که من را می‌برد جایی فرای این جهان بودن

اتاق ساکت و نور کم و ما روبه‌روی هم
و من شرمنده از شرح تمام داستان بودن

نظرات 3 + ارسال نظر
حسن یکشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 14:25

مرسی.یکم کم کار شدین :)
درود

علی یکشنبه 15 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 12:16

عالی بود . بسیار زیبا .

الهه جمعه 19 خرداد‌ماه سال 1402 ساعت 18:26

کاش وحید پورداد به اندازه یه جو معرفت و مردانگی داشت تو وجود این فرد جز حقارت و خودشیفتگی چیزی نیست امیدوارم خودشان را درمان کنند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد