ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

محمدسعید میرزایی

زمانه خواست تو را ماضی بعید کند
ضمیر غایب مفرد کند، شهید کند

شناسنامه‌ی درد تو را کند تمدید
تو را اسیر زمین، مدتی مدید کند


به دستمال نسیم آمده است این پاییز
که زخم‌های اناریت را سپید کند

میان بقچه‌ی عطرش نشد که دختر باد
سپیده‌دم گل زخم تو را خرید کند

زده‌ست خیمه بر این باغ ابری از اندوه
که ردّ پای تو را نیز ناپدید کند

زمانه بافت لباس عزا به قامت تو
که خود تهیه‌ی اسباب روز عید کند

زمانه خواست که در خانقاه تاول‌ها
تو را مراد کند، درد را مرید کند

کنون زمانه‌ی شاعر چه از تو بنویسد؟
خدا نصیب غزل مصرعی جدید کند

حدیث توست اگر قصّه سازد از «منصور»
مقام توست اگر وصف ِ «بایزید» کند

خدا نخواست سرت را فقط بگیرد، خواست
که ذره ذره تمام ِتو را شهید کند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد