ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

شاطرعباس صبوحی

آسمان گر ز گریبان، قمر آورده برون
از گریبان تو، خورشید سر آورده برون

به تماشای خط و خال رخ چون قمرت
دلم از روزنه‌ی دیده، سر آورده برون

از بناگوش و خط سبز تو بس در عجبم
کز کجا برگ گلی مُشک تَر آورده برون

کوری منکر شقّ‌القمر ختم رسل
ابرویت معجز شقّ‌القمر آورده برون

سرو قد، سین زنخدان تو دیدم، گفتم
چشم بد دور، که سروی ثمر آورده برون

گندم خال تو ای حور بهشتی‌طلعت
به خدا از همه عالم، پدر آورده برون

تا زبانش نمِکی، شهد لبش کی دانی
که چه شیرین ز نمک، نیشکر آورده برون

ای معلّم! به جز عاشق‌کُشی و دل‌شکنی
از دبستان چه هنر این پسر آورده برون

کمر از کوه برون آید و این تُرک‌پسر
از کجا این همه کوه از کمر آورده برون

چو پر و بال کبوتر، هنر شاعری‌ام
تا به کوی تو رسد، بال و پر آورده برون

تیره کرده‌ست «صبوحی» رخ آفاق، چو شب
بس که در هجر تو، آه از جگر آورده برون
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد