ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
بختت نه سپید است و نصیبت نه سیاهی
محکوم به مرگی چه بخواهی چه نخواهی
کو عشق که ما را برساند به رسیدن
کو تیغ که ما را برهاند ز تباهی
آبی به شهیدان عطشناک ندادیم
مُردند لب شط فرات آن همه ماهی
ای کشته! ترحّم کن و ای تشنه! تبسّم
ای ناله شهادت شو و ای گریه گواهی
سنگم بزن ای دوست، دلم میکدهی اوست
ما را بشکن آینهی ماست الهی
آن سوتر از این غمکده دریای وصالیست
عاشق شو و فارغ شو و سالک شو و راهی
درویشی ما سلطنت ماست، اگر چه
دنیاست گدایی که رسیدهست به شاهی
مجتبیٰ فرد
سهشنبه 28 آبانماه سال 1392 ساعت 00:56