ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

مهدی افضلی‌گروه

گیسو تکاندی، آینه گم شد، غبار شد
یادت دوباره اسب غزل را سوار شد

موی سیات دست به دست نسیم داد
چرخی زدی، پهنه‌ی کوه، آبشار شد

یخ بسته بود باغچه، گل‌های روسریت
تقدیم شد به پنجره، کم‌کم بهار شد

باران چکید روی لبت؛ روی سرخ محض؛
یک قطره ریخت، مزرعه باغ انار شد

آهو دوید تا ته دشت پلنگ‌ها
خندید و بعد، شاه پلنگان شکار شد

ایزد در آستانه‌ی خلقت به گیس‌هات
دستی کشید و محو در آهنگ تار شد

شاعر نشسته بود در ایوان که رد شدی
1...2...3... توی دلش انفجار شد

دیگر رها نشد ز کمند نگاه تو
هر کس به چشم‌های قشنگت دچار شد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد