ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

وحید پورداد

دست از حنا، با پلک‌های مرمری رقصید
آن گندمی با دیده‌ای خاکستری رقصید

سرکنگی‌1اش آغاز شد، انگار دریا هم
دیوانه شد، با موج‌هایش بندری رقصید

او راه و رسم رقص خود را خوب می‌دانست
با چادری دور تنش، بی‌روسری رقصید

انگار رقصش هم سرشتی آسمانی داشت
چون پا به پایش یک‌نفس حور و پری رقصید

نظم و نظام کهکشان‌ها را به هم می‌ریخت
خورشید من رقصید و دورش مشتری رقصید

می‌خواستم در یک غزل وصفش کنم، دیدم:
حتی قلم از شوق این خوش‌باوری رقصید

شاید که حس می کرد من سرحدی‌2ام، آری
پس با تمام شیوه‌های دلبری رقصید

شاید برای غربت چشمان یک شاعر
شاید به شوق شعرهای دیگری رقصید


 
1. سرکنگی: لرزیدن شانه‌ها در رقص بندری.
2. سرحدی: اهل بندر به کسانی که بندری نیستند اما در بندرعباس زندگی می‌کنند سرحدی می‌گویند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد