ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
بلند موی و پریشان، ولی به لب لبخند
چهقدر زود به دیوانهها شدم مانند!
تمام شهر قسم میخورند ضدّ منی
ولی به نام تو هر روز میخورم سوگند
چرا دو خط موازی همیشه غم دارند؟
نمیرسند ولی تا ابد کنار همند
نگاه کردی و گفتی: تو جَلد قلب منی
برو! بپر که رهایی پرندهی در بند
امید شاخهی گل هم وصال با خاک است
تو خاک و شاخهی گل را زدی به هم پیوند