ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
من نقطهِی تلاقی اوهام و حیرتم
سرگشتهام به اهل زمین بیشباهتم
از روزگار بعد تو خیری ندیدهام
تنهاترین نشانهی اثبات قسمتم
تفسیر کردهاند مرا گر چه بارها
مضمون گنگ گمشده در صد روایتم
خلوتنشین صحبت دیوانگان شهر
دردآشنای رنج هزاران ملامتم
مبهوت در میانهی میدان نشستهام
بیرغبتی به معرکهها بوده عادتم
سنگ صبور حادثه بعد از تو هیچکس
راهی نبرده سوی زوایای خلوتم
میلی به شرح نیست... سکوتم شنیدنیست
بگذار نانوشته بماند حکایتم