ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

بهروز یاسمی

ناخوش شده‌ام درد تو افتاده به جانم
باید چه بگویم به پرستار جوانم؟

باید چه بگویم؟ تو بگو، ها؟ چه بگویم
وقتی که ندارد خبر از درد نهانم؟

تب کرده‌ام اما نه به تعبیر طبیبان
آن تب که گل انداخته بر گونه‌ی جانم

بیماری من عامل بیگانه ندارد
عشق تو به هم ریخته اعصاب و روانم

آخر چه کند با دل من علم پزشکی
وقتی که به دیدار تو بسته ضربانم؟

لب بسته‌ام از هر چه سوال است و جواب است
می‌ترسم اگر باز شود قفل دهانم-

این گرگ پرستار به تلبیس دماسنج
امشب بکشد نام تو از زیر زبانم!

می‌پرسد و خاموشم و می‌پرسد و خاموش...
چیزی که عیان است چه حاجت به بیانم

نظرات 1 + ارسال نظر
باشو شنبه 20 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 20:02 http://bashooo.blogfa.com

همیشه بهترینها را در این وبلاگ خوانده و به وجد می آیم حالا باید به "رولان بارت" بگویم بیاید توی سرم دنبال "شعف متنی" بگردد...

برقرار باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد