ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

رضا احسان‌پور

آیه‌های اشک ِمن تفسیر می‌شد، بد نبود
دل اگر از غصّه خوردن سیر می‌شد، بد نبود

شورِ ماتم، دشتیِ غم، بغض‌های اصفهان
در بیاتِ تُرکِ شب، تحریر می‌شد، بد نبود

من خرابم! گفته‌ام ساقی بریزد باده‌ای
این خرابی‌ها کمی تعمیر می‌شد، بد نبود!

عقل ِ من با عشق ِتو درگیر شد؛ دیوانه‌ام
عقلِ تو با عشقِ من، درگیر می‌شد، بد نبود

چون غلافی کهنه‌ام؛ تا کی نمردن... زندگی؟
قسمت‌ام یک بوسه‌ی شمشیر می‌شد، بد نبود

خواب دیدم یوسف‌ام اما زلیخا سیرتم
خواب‌ها روزی اگر تعبیر می‌شد، بد نبود

عشق؛ این مجنون که لیلا را جنون آموخته‌ست
مثل یک دیوانه در زنجیر می‌شد،  بد نبود

تو نمی‌مانی... نه! می‌مانی... نمی‌مانی...اگر
زودهایت، دیر ِدیر ِدیر می‌شد، بد نبود

می‌روی؟ باشد! برو... اما  بدان  شاید  اگر
این «تو»، این «من»، «ما»ی عالم‌گیر می‌شد، بد نبود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد