ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
شکر خدا که اهل جدل، همزبان شدند
با هم به سوی کعبهی عزت، روان شدند
شکر خدا که گردنهگیرانِ محترم
بر گَلّههای بی سر و صاحب، شبان شدند
شکر خدا که کمکمک از یاد میرود
روزی که پشت نعش برادر، نهان شدند
شکر خدا که مسجد و محرابِ شهر نیز
یکباره – پوستکنده بگویم - دکان شدند
جمعی، چونآن قدیم، هر آن را که سر فراشت
قربان مادر و پدر و خاندان شدند
یعنی دوباره دشمنِ سوگندخورده را
با استخوان سینهی خود، نردبان شدند
مانند یک دو خوانِ دگر، بعدِ گیر و دار
بر خون خویش و نعشِ پدر، میهمان شدند
هر کس به گونهای به هدر داد آن چه داشت
یک عده هم که سگ نشدند، استخوان شدند
مجتبیٰ فرد
پنجشنبه 18 مهرماه سال 1392 ساعت 14:57