ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

محمدکاظم کاظمی

شکر خدا که اهل جدل، هم‌زبان شدند
با هم به سوی کعبه‌ی عزت، روان شدند
 
شکر خدا که گردنه‌گیرانِ محترم
بر گَلّه‌های بی سر و صاحب، شبان شدند
 
شکر خدا که کم‌کمک از یاد می‌رود
روزی که پشت نعش برادر، نهان شدند
 
شکر خدا که مسجد و محرابِ شهر نیز
یک‌باره – پوست‌کنده بگویم - دکان شدند
 
جمعی، چون‌آن قدیم، هر آن را که سر فراشت
قربان مادر و پدر و خاندان شدند
 
یعنی دوباره دشمنِ سوگند‌خورده را
با استخوان سینه‌ی خود، نردبان شدند
 
مانند یک دو خوانِ دگر، بعدِ گیر و دار
بر خون خویش و نعشِ پدر، میهمان شدند

هر کس به گونه‌ای به هدر داد آن چه داشت
یک عده هم که سگ نشدند، استخوان شدند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد