ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
سکوت میکنم و عشق در دلم جاریست
که این شگفتترین نوع خویشتنداریست
تمام روز، اگر بیتفاوتم اما
شبم قرین شکنجه، دچار بیداریست
رها کن آن چه شنیدی و دیدهای، هر چیز
به جز من و تو و عشق من و تو، تکراریست
مرا ببخش! بدی کردهام به تو، گاهی
کمال عشق جنون است و دیگرآزاریست!
مرا ببخش اگر لحظههایم آبی نیست
ببخش اگر نفَسم، سرد و زرد و زنگاریست
بهشت من! به نسیم تبسمی دریاب
جهان جهنم ما را، که غرق بیزاریست...
مجتبیٰ فرد
چهارشنبه 17 مهرماه سال 1392 ساعت 14:50