ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
چه شد این گونه دلت از تپش و شور افتاد؟
روی شاداب تو کز کرده و مهجور افتاد
به دوراهی نرسیدیم، چه شد یکباره
راه، کج کرد و دلت از دل من، دور افتاد؟
آفتاب، از دل چشمان تو پیدا میشد
پلک بر هم زدی و ماه من از نور افتاد
دستگاه تو، مگر روی خوشی ساز نبود؟
نوبت ما که شد از شور، به ماهور افتاد؟
غرق دریای خودم بودم و دربند شدم
دلم – این ماهی سرگشته – چو در تور افتاد
من و محکومی عشق تو، همآن جایی که
قرعهی رفتن بر دار، به منصور افتاد
باز باران و تب و خستگی و تنگ غروب
همه ابزار پریشانی من، جور افتاد
سلام. می خواستم بدونم این شعر سروده خود شماست؟ اگر آره،چه سالی؟ 16 یا 17 سال پیش 3 بیت از این شعر رو یک نفر برای من به عنوان شعر خودش خوند و تقریبا تا الان مطمئن بودم که شعر از خودشه و جاهای مختلفی هم به نام این آدم خوندم این شعر رو...
سلام
شعر از آقای علیمحمد محمدی است.