ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

محمد سلمانی

ببین در سطرسطر صفحه‌ی فالی که می‌بینم
تو هم پایان تلخی داری ای آغاز شیرینم

ببین در فال «حافظ» خواجه با اندوه می‌گوید:
که من هم انتهای راه را تاریک می‌بینم

تو حالا هر چه می‌خواهی بگو حتی خرافاتی
برای من که تأثیری ندارد، هر چه‌ام اینم

چون‌آن دشوار می‌دانم شب کوچ نگاهت را
که از آغاز، پایان ِ تو را در حال تمرینم

نه! تو آئینه‌ای در دست مردان توانگر باش
که من درویشی از دنیای کشکول و تبرزینم

در آن سو سودِ سرشار و در این سو حافظ و سعدی
تو  و  سودای شیرینت،  من و یاران دیرینم

برو بگذار شاعر را به حال خویشتن ماند
چه فرقی می‌کند بعد از تو شادم یا که غمگینم

پس از تو حرف‌هایت را به گوش سنگ خواهم گفت
تو خواهی بعد از این دیوانه خوانی یا خبرچینم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد