ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

ابوالقاسم خورشیدی

لب گشودی و غزل از سخنت می‌ریزد
طعم خرمای جنوب از دهنت می‌ریزد‏

موج کارون به درازای شبی طولانی‌ست
بس که در ساحلش از موجِ تنت می‌ریزد‏‏

با وجودی که هوا شرجی خوزستانی‌ست
چه نسیم خوشی از پیرهنت می‌ریزد‏

خبرت نیست مگر، سوی دماوند نرو‏!‏
زیر سنگینی نازِ بدنت می‌ریزد‏‏

هستی وگریه‌ی من دردِ نبودن‌ها نیست
اشک شوقی‌ست که از آمدنت می‌ریزد

قصه‌ام، قصه‌ی آوارگی ارگ بم است‏
دلم از زلزله‌ی دل‌شکنت می‌ریزد

ترس وزن غزل و قافیه دارم، غزلم ‏
ترس من لحظه‌ی شاعر شدنت می‌ریزد
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد