ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
بگذارید عشق خواهری بکند
در غزلهام دلبری بکند
بگذارید عطر گیسهای گلم
شهر را محو روسری بکند
با نگاهی دوباره شاید او
که بیاید و سرسری بکند
لرزشی در قلم بیفتد که
هوس رقص بندری بکند
شب بیاید به خوابم و فردا
خانهام را پر از پَرِ پَری بکند
یاد دریای چشمهاش مرا
غرق در واژهی دَری بکند
روزهای نبودنش سخت است
روزهایی که مادری بکند
وا کند لب و سپس به لبخندی
غربتم را خودش غریب کند