ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
تو این چشمای آرومش چقد دلواپسی داره
میون این همه آدم، یه دنیا بیکسی داره
دلش مشکی، تنش مشکی، تموم باورش مشکی
اگر چه صورتش سرخه، ولی بال و پرش مشکی
همین جا تو خیابونه، کنار رد شدنهامون
تو این بیرحمی دنیا دلش گرمه به دستامون
آدامس و پوستر و لنگ و گل و واکس و سفیداب و
یه شب خوابش نمیگیره، یه شب میترسه از خواب و
واسش هر یه قرونی هم حساب کار امروزه
هنوز مرداده اما اون تو فکر عید نوروزه
از این دنیا دلش خونه، باید مرد خودش باشه
تموم پول امروزش واسه سیگار باباشه
بساط خستگیهاشو فقط دیدی و خندیدی
اگه بیغیرتی باشه، چرا فحش پدر میدی؟
نه دهقان فداکاری، نه رحمی تو دلت داری
تو خیرت هم پر از شرّه، چرا انقد طلبکاری؟
باید دنبال داروها به جای دفترش باشه
همین بابای تریاکی باید بالا سرش باشه
باید فکر خودش باشه، به فکر خواهرش باشه
با این دستای کوچیکش پناه مادرش باشه
نه عشق دکتری داره نه ترس از بی کس و کاری
فقط امروزو میبینه، فقط امروز اجباری
من و تو ادعا داریم، شعارامون همه کشکه
همین شعر بنیآدم که دردت دردمه، کشکه
جلو پاتو ببین لوتی، ببین دنیا کجا میره
ببین زیر دماغت رو، اگر چه دیدنش دیره
مجتبیٰ فرد
چهارشنبه 20 شهریورماه سال 1392 ساعت 00:10
امام صادق(ع) می فرمایند:
«هر جوان مومنی که قرآن بخواند قرآن با گوشت و خون او آمیخته می شود!»
برنامه ی ختم گروهی قرآن با خواندن تنها یک برگ از مصحف شریف
دوست داشتید در این برنامه ی نورانی شرکت کنید تشریف بیارید
منتظر حضورتون هستیم[گل]
با یک تحفه غزل به روزم
ببخشید ترانه ی من اینجا چیکار میکنه؟
کار خاصی نمی کنه!