ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

پانته‌آ صفایی

...که بگویم چه‌قدر می‌خواهم در کنارت کمی قدم بزنم!
که اگر نیستی چه بهتر که همه‌ی شهر را به هم بزنم

نه... به هم که نمی‌توانم... نه..! سعی کردم، ولی نشد، دیدی
سهم تو صبح راه‌راه شد و سهم من این‌که هی قلم بزنم

بس که هر شب نشسته‌ام تا صبح هی عوض کرده‌ام کانال‌ها را
می‌توانم سه ساعت از فقر مردم هنگ‌کنگ دم بزنم

می‌توانم به جای این خودکار پشت یک میز شیک بنشینم
از حقوق بشر دفاع کنم، حرف‌های قشنگ هم بزنم!

می‌توانم به چشم‌های تو و دست‌های بنفشه پشت کنم
حرف‌های قشنگ را گفتم..؟ حرف‌های قشنگ هم بزنم!

شاید اصلاً درستش این باشد که من و تو به جای این کلمات
بنشینیم روبه‌روی هم و چاییَ‌ت را برات هم بزنم

شاید... اما چه‌طور بعد از آن روزهایی که... بچه‌هایی که...
(مثل یک روزنامه مجبورم حرف‌های درشت کم بزنم)

آشپزخانه باز پر شده از سوسک‌های سیاه بدترکیب
آه! باید دوباره برخیزم دور تا دور خانه سم بزنم
نظرات 2 + ارسال نظر
باشو جمعه 15 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:55 http://bashooo.blogfa.com

سلام عذر می خوام خیلی شلخته و به هم ریخته بود . . .

با خودشه دیگه!

عباس سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:13

سلام
واقعا شعر های پانته آ صفایی عالی عالی عالیست !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد