ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
از کنارم رد شدی بیاعتنا، نشناختی
چشم در چشمم شدی اما مرا نشناختی
در تمام خالهبازیهای عهد کودکی
همسرت بودم همیشه بیوفا نشناختی؟
لیلهباز کوچهی مجنونصفتها فکر کن
جنب مسجد، خانهی آجرنما، نشناختی؟
دختر همسایه! یاد جرزنیهایت بهخیر
این منم تکتاز گرگمبرهوا، نشناختی؟
اسم من آقاست اما سالها پیش این نبود
ماهبانو یادت آمد؟ مشتبا! نشناختی؟
کیست این مرد نگهبانت که چشمش بر من است
آه! آری تازه فهمیدم چرا نشناختی
مجتبیٰ فرد
یکشنبه 27 مردادماه سال 1392 ساعت 22:49
مجی عزیز من