ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
بیقرار چشمهایت، دستهدسته سارها
طعم لبهایت شفای عاجل بیمارها
چشمهایت را نبند این بیمحلی کافی است
تا بگیری قدرت پرواز را از سارها
تازه از عطر نفسهای تو فهمیدم چرا
کارشان رو به کسادی میرود عطارها
جای رسم دایره، گاهی مربع میکشند
عقل را پر داده عشقت از سر پرگارها
تا بماند یادگاری، چهرهات را میکشم
مثل انسان نخستین بر تن دیوارها
درود
پس بقیه ی شعر کجاس
اضافه میشود، به زودی!
تشکر که اطلاع دادید.