ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
موج رقصانگیزِ پیراهن چو لغزد بر تنش
جان به رقص آید مرا از لغزشِ پیراهنش
حلقهی گیسو به گِردِ گردنش حسرتنماست
ای دریغا گر رسیدی دست من در گردنش
هر دمم پیش آید و با صد زبان خوانَد به چشم
وین چوناین بگریزد و پرهیز باشد از مَنَش
میتراود بوی جان امروز از طرفِ چمن
بوسهای دادی مگر ای بادِ گلبو بر تنش
همرهِ دل در پیاش افتان و خیزان میروم
وه که گر روزی به چنگِ من در افتد دامنش
در سراپای وجودش هیچ نقصانی نبود
گر نبودی این همه نامهربانی کردنش
مجتبیٰ فرد
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1392 ساعت 00:19