ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

اصغر عظیمی‌مهر

تا که چشمت مثل موجی مسخ از من می‌گذشت
جای خون انگار از رگ‌هایم آهن می‌گذشت
 
می‌گذشتی از سرم گویی که از روی کویر
با غروری سر به مهر، ابری سترون می‌گذشت

 
یا که عزراییل با مردان خود با ساز و برگ
از میان نقب رازآلود معدن می‌گذشت
 
قطعه‌قطعه می‌شدم هر لحظه مثل جمله‌ای
که مردّد از لبان مردی الکن می‌گذشت
 
ساحران ایمان می‌آوردند موسی را اگر
ماه نو از کوچه‌ها در روز روشن می‌گذشت

شوق انگشتان من در لای گیسوهای تو
باد آتش بود و از گیسوی خرمن می‌گذشت
 
کلبه‌ای در سینه‌ی کوهم کسی باور نکرد
حجم آواری که بر من وقت بهمن می‌گذشت
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد