خواستم تا در شب کوتاه من، ماهی شوی
خواستی شیرینی خواب شبانگاهی شوی
از شب آغوش تا صبح جدایی راه نیست
کاش یک شب میزبان صبح دلخواهی شوی
ای دل غافل! چه آسان روزها را باختی
کاش روزی لایق دیدار کوتاهی شوی
عشق با خود فتنهها دارد، زلیخا را بگو
میتوانستی شبی زندانی چاهی شوی؟
ای تنت ابریتر از شبهای غمگین زمین!
کاش گاهی بر تنم باران ناگاهی شوی
گفت: بویت موی دریا را پریشان میکند
زود راهی شو که باید رود گمراهی شوی