ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

هوشنگ ابتهاج

بگذر شبی به خلوت این هم‌نشین درد
تا شرح آن دهم که غمت با دلم چه کرد

خون می‌رود نهفته از این زخم اندرون
ماندم خموش و آه، که فریاد داشت، درد

این طرفه بین که با همه سیل بلا که ریخت
داغ محبت تو به دل‌ها نگشت سرد

من برنخیزم از سر راه وفای تو
از هستی‌ام اگر چه برانگیختند، گرد

روزی که جان فدا کنمت، باورت شود
دردا که جز به مرگ، نسنجند قدر مرد

ساقی بیار جام صبوحی که شب نماند
وان لعل فام، خنده زد از جام لاجورد

باز آید آن بهار و گل سرخ بشکفد
چندین مثال از نفس سرد و روی زرد

در کوی او که جز دل بیدار، ره نیافت
کی می‌رسند خانه‌پرستان خواب‌گرد

خونی که ریخت از دل ما، «سایه» حیف نیست
گر زین میانه، آب خورد تیغ هم‌نبرد

نظرات 1 + ارسال نظر
اشتباه دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:11 http://hana-s.blogfa.com

سلام

دعوتید به یه وبلاگ اشتباه از یه شاعر اشتباهی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد