ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

آرش پورعلی‌زاده

وقتی سکوتِ دهکده فریاد می‌شود
تاریخ، از انحصارِ تو آزاد می‌شود

تاریخ، یک کتاب ِقدیمی‌ست که در آن
از زخم‌های کهنه‌ی من یاد می‌شود

از من گرفت دخترِ خان هر چه داشتم
تا کی به اهلِ دهکده بی‌داد می‌شود؟

خاتون! به رودخانه‌ی قصرت سری بزن
موسی، دل ِمن است که نوزاد می‌شود

با این غزل، به مُلک ِسلیمان رسیده‌ام
این مرد ِخسته، هم‌سفر باد می‌شود

ای ابروان ِوحشی ِتو لشکر ِمغول!‏
پس کی دل ِخراب ِمن، آباد می‌شود؟

در تو هزار مزرعه، خشخاش ِتازه است
آدم به چشم‌های تو معتاد می‌شود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد