ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
تو هم به فکر منی حاضرم قسم بخورم
هماین زمان علنی حاضرم قسم بخورم
به شوق وصل تو هر روز روزه میگیرم
و با چوناین دهنی حاضرم قسم بخورم
که مثل من تو هم از این فراق دلتنگی
به فکر آمدنی حاضرم قسم بخورم
تو در میان کسانی که بینشان هستی
طلای در لجنی، حاضرم قسم بخورم
سکوت میکنی اما در انتهای سکوت
لبالب از سخنی حاضرم قسم بخورم
دلت بهانه و جمعی به فکر صید تواند
برای این که زنی، حاضرم قسم بخورم
از این غزل خوشت آمد و ماندهای که از آن
چهگونه دل بکَنی، حاضرم قسم بخورم
سلام؛
حالم رو خوش کرد این غزل؛ سپاس
از این غزل خوشت آمد
برای این که زنی...
یعنی عاشق شعرای مهرداد بابایی ام
فقط کتابهاشو کم میتونم گیر بیارم
ممنون که گذاشتید
لایک لایک به این انتخاب