ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
منتظر هستم مسلح کن تفنگ دیگری
سمت من شلیک کن حالا فشنگ دیگری
پشت هر لبخندت اخمی تلخ پنهان گشته است
غالباً خفتهست در هر صلح؛ جنگ دیگری
مثل یک دیوانه دنبالت به راه افتادهام
سمت من پرتاب کن -از لطف- سنگ دیگری
من بمانم یا که نه؟! تکلیف را معلوم کن
نیست دیگر بیش از این وقت درنگ دیگری
عاقبت بر پایهی قانون جنگل میشویم –
تو غزال دیگری و من پلنگ دیگری
من که دنبال شکارت نیستم آهوی من
آمدم بلکه نیفتی توی چنگ دیگری