ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
دارم از تلخیِ این فاصله کمبودت را
ریختم اشک که جاری بشوم رودت را
سوختم، توی هوا پخش کنم دودت را
که فقط خواستهام آمدن زودت را
توی دنیای ِ خدا چیز غمانگیزی نیست
خواب بد دیدهای انگار گلم! چیزی نیست
شهر خالی شده از بودن تو مخصوصاً
اجتماع همهی غربت دنیا در من
چادر لخت که چسبیده به تنهایی زن
راه باریک تو را رفتن و دلتنگ شدن
یادمان رفت که از بوسه به بستر برسیم
یادمان رفت به یک آخر بهتر برسیم
کَندم از خنده خودم را و به غم چسبیدم
به هوای شب تو چند قدم چسبیدم
تکهتکه شدم و باز به هم چسبیدم
عکس برگشتگیات را به خودم چسبیدم
هیچکس فکر نمیکرد تو یارم باشی
مرد خوبی شو و برگرد، کنارم باشی
خبری نیست درون من ِ بیرون از تو
مثل سابق شده لیلای ِ تو مجنون از تو
اشک میریزم و میترسم از این خون از تو
نامهی آخری ات آمده، ممنون از تو
گفتهای زود نمیآیی و مجبوری که...
و دلت تنگ شده راستکی... جوری که...
دارم از هوش / نمیرفتی و در آغوشم
خواب میدیدی و آهسته کسی در گوشم
شعر میخواندی و میفهمیدم بیهوشم
دستهای تو و گرمای تو را میپوشم
جیغ زد در بغل ساکت من پیرهنت
پا شدم باز هم از خواب تو و آمدنت
فکر میکرد به تنهایی ِ در این کابوس
بخت برگشتهی من در تن یک تازهعروس
خسته از رفتن و از آمدن ِ تو مأیوس
منتظر بود ببیند که تو... اما افسوس
توی دنیای خدا چیز غمانگیزی نیست
خواب بد دیدهای انگار گلم! چیزی نیست
بیست
به نظرم مضمون خوبی داره ولی مشکل شکلی داره بعضی جاها بی قاعده کلمات و ترکیبات کنار هم اومدن،در کل به نسبت سایر غزلها ضعیفه
قبول دارم ولی حس خوبی تو شعر جاریه، به این دلیل گذاشتمش.
سبکش منحصر به فرد نیست اما تازه است، آنارشستی دلنشینی داره؛ اما جریان حس خوب در شعر برای من ملموس نبود.
سلام
هیچی قشنگ بود
وخواستم بگم که منم لیلااکرامی هستم ...برام جالبه یه همنام ...