ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
چه فرقی میکند دنیا تو را پر داده یا من را
جدایی حاصلش مرگ است اگر از لاله لادن را...
کسی از دام چشم و موی تو بیرون نخواهد رفت
که من عمریست سرگردانم این تاریک روشن را
تو را این قطرههای اشک، روزی نرم خواهد کرد
که آب، آهسته و آرام میپوساند آهن را
منم آن ایستگاهِ پیر و تنهایی که میداند
نباید دل سپُرد این عابرانِ گرمِ رفتن را
تو را بخشیدم آن روزی که از من رد شدی، آری
که پلها خوب میفهمند معنای گذشتن را