ابروکمان اگر بزند تیر تازه را
با چشم خود رقم زده تقدیر تازه را
صبح است ساقیا! رمهها صف کشیدهاند
در جام ما بریز کمی شیر تازه را
انجیر نوبرانهی سرخی است بر لبت
از ما مگیر لذّت انجیر تازه را
هر بوسه آیهای است که نازل نمودهای
بفرست بیمقدمه تفسیر تازه را
گاهی به چشم میزنی و گاه با زبان
آماده ام، نشان بده شمشیر تازه را
•
صبح بهار و نمنم باران و روی تو
چشمی ندیده این همه تصویر تازه تازه را
صبح بهار و نمنم باران و روی تو
چشمی ندیده این همه تصویر تازه را