ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

لیلا عبدی

نذر چشمان تو این دل که اگر ما با هم...
که اگر قسمت ما شد تک و تنها با هم،
 
زیر یک سقف به هم زل بزنیم آخر سر
خنده‌ای از ته دل بی‌غم فردا با هم
 
بشود حادثه‌ها وفق مراد من و تو
یا نباشیم و یا تا ته دنیا با هم
 
اگر این بار خدا خواست که خوش‌بختی را
بفروشد کمی ارزان‌تر از این تا با هم...
 
اگر این بار زمان روی زمین بند شود
نشناسیم از این شوق سر از پا با هم
 
دست تو شانه‌ی خوبی‌ست که موهایم را...
لحن من ساز قشنگی‌ست که شب‌ها با هم،
 
شب شعری به غزل‌خوانی ترتیب دهیم
از من و رودکی و حافظ و نیما با هم
 
«در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و...» این است که حالا با هم...

من برایت غزلی تازه بگویم آن وقت
جمله‌ای از تو: «چه خوب است که لیلا با هم
 
دل به دریا بزنیم آخر این قصه ولی
صد و ده سال بمانیم در این جا با هم»

شاید این بار به سر وقت خدا رفتم تا
تا بخواهم بنویسد تو و من را با هم
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد