زخمم بزن، که زخم مرا مرد میکند
اصلاً برای عشق سرم درد میکند
زخمم بزن که لااقل این کار ساده را
هر یارِ بیوفایِ جوانمرد میکند
آن جا که رفتهای خودمانیم، هیچکس
آن چه، دلم برای تو میکرد، میکند؟
در را نبستهای که هوای اتاق را
بادِ خزانِ حوصله دلسرد میکند
فردا نمیشوی که نمیدانی عشق تو
دارد چه کار با من شبگرد می کند
خاکستر غروب تو هر روز در افق
آتشپرست روح مرا زرد میکند
عاشق بکُش که مرگ، مرا زنده میکند
زخمم بزن که زخم مرا مرد میکند
زخم بزن
هی...
خاکستر غروب تو هر روز در افق
آتشپرست روح مرا زرد میکند