ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
تنگ آب از روزهای قبل خالیتر شدهست
زندگی در دوستی با مرگ عالیتر شدهست
هر نگاهی میتواند خلوتم را بشکند
کوزهی تنهایی روحم سفالیتر شدهست
آخرین لبخند او هم غرق خواهد شد در آب
ماهِ در مرداب این شبها هلالیتر شدهست
گفت تا کی صبر باید کرد؟ گفتم چاره چیست؟!
دیدم این پاسخ، از آن پرسش سؤالیتر شدهست
زندگی را خواب میدانستم اما بعد از آن
تازه میبینم حقیقتها خیالیتر شدهست
ماهی کمطاقتم! یک روز دیگر صبر کن
تنگ آب از روزهای قبل خالیتر شدهست