ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
بی تو آن ظلمی که شادی کرد با من؛ غم نکرد
گریه هم یک ذره از اندوههایم کم نکرد
آن قدر دنیای ما با هم تفاوت داشت که –
خطبههای عقد هم ما را به هم محرم نکرد
راز دور افتادنم از خویش را از کس نپرس
هیچکس ظلمی که من بر نفس خود کردم نکرد
نیست تأثیری در ایما! لالها فهمیدهاند –
این که ده انگشت کار یک زبان را هم نکرد
نه هراس از آتش دوزخ، نه اخراج از بهشت
آخرش هم آدمی را هیچ چیز آدم نکرد
مجتبیٰ فرد
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1392 ساعت 10:09