ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

رؤیا باقری

نشسته‌ای و نگاه تو خیره بر ماه است
همیشه دل‌خوری‌ات با سکوت همراه است

خدا کند که نبینم هوای تو ابری‌ست
ببخش! طاقت این دل عجیب کوتاه است

همیشه دل‌نگران تو بوده‌ام، کم نیست
همیشه دل‌نگران کسی که در راه است...

بتاز اسب خودت را ولی مراقب باش
که شرط ِبردن بازی، سلامت شاه است

نمی‌رسد کسی اصلاً به قله‌ی عشقت
گناه پای دلم نیست! راه، بی‌راه است

به کوهِ رفته به بادم، نسیم تو فهماند،
که کاه هر چه که باشد همیشه یک کاه است

ببند پای دلم را به عشق خود، این دل
شبیه حضرت چشم تو نیست! گم‌راه است

به بغض چشم تو این شعر، اقتدا کرده‌ست
که طاعت شب و روزش اقامه‌ی آه است

قصیده هر چه کند عشق را نمی‌فهمد
عجیب نیست که چشمان تو غزل‌خواه است

تو هستی و همه‌ی درد شعر من این جاست؛
که با وجود تو بغضم شکسته‌ی چاه است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد