ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
وقتی نباشی... پستچی یک بسته غم میآورد
تصویری از آینده با طرحِ عَدَم میآورد
عمری به رسمِ عاشقی در گُل نظر کردم ولی
گُل با تمامِ خوشگلی پیشِ تو کم میآورد
حتی رقابت بینِ تو با گل اگر برپا شود
بلبل به نفعِ خوبیات صدها قسم میآورد
من تازگی فهمیدهام بیمهربانیهایِ تو
حتی درختِ سرو هم از غصه خم میآورد
لرزیدنِ قلبم برایِ فکرِ تنها رفتنت
من را به یادِ فاجعه در شهر بم میآورد
من خواب دیدم نیستی، وَ غم به قصدِ مرگِ من
یک قهوهیِ قاجار با مخلوطِ سم میآورد
جادویِ من در شاعری تنها نوشتن بود و بس
حس تو صدها شعر بر لوح و قلم میآورد
مجتبیٰ فرد
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 ساعت 02:02